مسافرت بدون پدر
دخترم ابان۹۲تصمیم گرفتیم بریم شمال البته بدون پدر جون خیلی ذوق وشوق داشتن چون اولین مسافرت تنهایی بود که میرفتیم و می خواستیم چند روز بیشتر وایسیم از یه طرفم دلشوره داشتم چون تو خیلی مریض بودی ولی دیگه بلیط گرفته بودیم شب اومدیم خونه مادرجون خوابیدیم ولی تا صبح بیدار بودیم خیلی حالت بد بودتا صبح مادرجون بخورت داد ولی من باز دلشوره داشتم میترسیدم تو راه حالت بدتر بشهصبح خاله جون رسوندمون ترمینال تا تهران خیلی خوب پیش رفت همه رو خواب بودیترمینال شرق که رسیدیم دیگه ظهر بود ناهار مادرجون کوکو اورده بود خیلی بهمون مزه داد به تو هم سرلاک دادم وتو ماشین دوباره خوابیدی نزدیکای امل بیدار شدی دیگه هیچ خبری از مریضیت نبودنمیدونم مال بخور بود یا اب وهوا...
نویسنده :
مامان یسنا
16:35
بدون عنوان
طوطی من
دختر قشنگم خیلی شیرین زبون شدی هرچی میگیم مثل طوطی زود تکرار می کنی خیلی زود گفتن کلمه ها رو شروع کردیااخه خیلی باهات حرف میزدم وشعر مخوندم اولین کلمت دد بود تو ۶ماهگیت که رفتیم کیش بعد ماما بعد بابا و... حالام که دیگه سنگ تموم گذاشتی توی ۱۸ ماهگی جمله سازی می کنی خوشگل مامانشعر که میخونم قافیشو درست میکنی میگم یسناتمیز است وپاک یادش نمیره ؟ تو بلند میگی میساک. میگم هوای پاک حق ماست حق همه؟ تو میگی بشاست یعنی بچه هاست. از نعمتای خوب پروردگار؟تو میگی ماست قربونت برم خودت قافیشو ساختی باید بگی داناست ولی گوش نمیدی خیلی شعرای دیگه هم بلدی شاید تو پست بعدی بقیه شیرین زبونیاتو بنویسم الا ن دیگه خوابم میاد شب بخیر دخمل ۲۱ماهه من
نویسنده :
مامان یسنا
1:30
عشق ومحبت
بنویسید به دیوار سکوت٬عشق سرمایه هر انسان است٬بنشانید به لب حرف قشنگ٬حرف بد وسوسه ی شیطان است ٬وبدانید که فردا دیر است و اگر غصه بیاید امروز٬تا همیشه دلتان دلگیر است٬پس بسازید رهی راکه کنون٬تا ابد سوی صداقت برودوبکارید به هر خانه گلی ٬که فقط بوی محبت بدهد...
نویسنده :
مامان یسنا
0:49
عاشقانه
مجیدجان و یسنای عزیز وکوچولوی خودم خیلی دوستتون دارم . امیدوارم همیشه کنار هم به خوبی وخوشی زندگی کنیم و هیچ چیز وهیچ کس بینمون فاصله نندازه.
نویسنده :
مامان یسنا
11:23
سهراب
صبر کن سهراب گفته بودی قایقی خواهم ساخت دور خواهم شداز این خاک غریب. قایقت جا دارد؟؟؟من هم از همهمه ی اهل زمین دلگییرم....
نویسنده :
مامان یسنا
11:18
بدون عنوان
بدون عنوان
دختر قشنگم خیلی دوست دارم عکساتو بزارم تو وبلاگت ولی هرکار میکنم نمیشه پدر قول داده لب تابو درست کنه به محض درست شدنش حتما عکسای قشنگت میزارم
نویسنده :
مامان یسنا
2:01
مقدمت گلباران
عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا مینهد...ان زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر مینهد... امیدوارم لیاقت این نام راداشته باشم
نویسنده :
مامان یسنا
1:54