شعری زیباازاستادشهریار
آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه او مرده است و باز پرستار حال ماست در زندگي ما همه جا وول ميخورد هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست در ختم خويش هم بسر كار خويش بود بيچاره مادرم هر روز ميگذشت از اين زير پله ها آهسته تا بهم نزند خواب ناز من امروز هم گذشت در باز و بسته شد با پشت خم از اين بغل كوچه ميرود چادر نماز فلفلي انداخته بسر كفش چروك خورده و جوراب وصله دار او فكر بچه هاست هرجا شده هويج هم امروز ميخرد بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش آمد بجستجوي من و سرنوشت من آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كر...
نویسنده :
مامان یسنا
9:04
دنیای من یسناست
دختر قشنگم امیدوارم منو ببخشی خیلی وقته وبتو اپ نکردم دسترسی به اینترنت نداشتم دخترم داری روز به روز بزرگتر میشی بزرگ شدن وقد کشیدنتو حس میکنم نمیدونم بگم خوشحال میشم از بزرگ شدنت یا ناراحت! دوست ندارم بزرگ شی چون دلم نمیخواد ازم دور شی دوست ندارم وارد جامعه ای بشی که هیچ کس با هم دوست نیست هر کس یه جور تیشه به ریشه اون یکی میزنه دوست دارم همیشه در کنارم باشی از وقتی اومدی دنیای من شدی پس هیچوقت ازم دور نشو عروسکم همیشه در کنارم بمان وبچگی کن
نویسنده :
مامان یسنا
14:58
مادر...
مادر که باشی گاهی انقدر نخوابیدی که چشمانت هنگام شیر خوردن نوزادت روی هم میرود و ناگاه چشم باز میکنی و میبینی فقط چند ثانیه ای گذشته و تو باز هم از ترس خفه نشدن کودکت از خواب پریده ای... مادر که باشی گاهی آنقدر نرم میشوی که وقتی نیمه شب برای چندمین شب که کودک 5 ماهه ات از خواب برمیخیزد و با چشمان بسته و خواب آلوده گریه که نه جیغ و ناله میزند.کمی صبر میکی اما به ناگاه می شکنی و میباری پا به پای کودکت... مادر که باشی گاهی پاهایت برایت حکم دست هایت را دارند وقتی کودک گریانت در آغوش توست و لحظه ی نمیتوانی از او...
نویسنده :
مامان یسنا
14:42
روزت مبارک مادرم
مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت. شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم. مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد. ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر. تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است ، از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است. ... مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهای...
نویسنده :
مامان یسنا
23:44
باران
باران می بارد به دعای کداممان , نمی دانم ! من همین قدر می دانم باران صدای پای اجابت است و خدا با همه جبروتش دارد ناز می خرد نیاز کن ..
نویسنده :
مامان یسنا
23:55
یسنا گلی
تولد۲سالگیت مبارک
سلام شکر طلای من بالاخره تولدت بعد چند روز تاخیر در تاریخ سه شنبه۱۹فروردین برگزار شد این وقفه هم بخاطر ایام فاطمیه بود هم اینکه اکثر دوستامون مسافرت تشریف داشتن. بالاخره اینکه کلی بهمون خوش گذشت کلی برامون رقصیدی واینکه اصلا اذیت نکردی و اذیت نشدی از دوستات امیر علی پارسا علیرضا حسام کیامهر دایانا رونیکا مهیاس وسه تا نی نی که تو شکم ماماناشون بودن اومده بودن کلی هم به مادر جون وخاله جون زحمت دادیم دستشون درد نکنه انشااله جبران کنیم سعی می کنم عکساتو هر چه زودتر بزارم مامانی قربون دخمل قشنگش بره که تولباس عروسی که مادرجون زحمتشو کشید بود مثل فرشته ها شده بودی انشااله که همیشه سالم وشاد کنارمون باشی ...
نویسنده :
مامان یسنا
19:55
بدون تو مرگ زندگیست عزیزم
کجایی مــرگ؟ چرا دیگر سـراغ از من نمی گیری؟ کجایی مــرگ؟ مگـــر از مـن گــریزانی؟ چنان دلـشوره دارم من،چنان دلــتنگ دیدارم! که گویـــے آســمان هم از حضورم شکوه ها دارد! دل من خواب می خواهد کمـــے آرامش مـطلق! بیا ای مرگ،بیا از غـــــم رهـــای کن...
نویسنده :
مامان یسنا
15:44